سرگرمي و تفريح

خوش آمدید

توی این ، دیوار فولادی

حبسم کنید ، شاید بمیرم

بودن،برای تو ، کافی نیست

ازمن که رد شی ،کارت تمومه

بعد این خونه ، همش ، کویره

دل تنگ تو ، بازم ، شاید

واسه این دل ، نیست افساری

روزی نشه ، فکرت ، نباشم

با عشق تو ،چشم رو چشم ،می ذارم

لبخند تو ، تو فکر خستم

امیدیه ، واسه ، نشکستن 

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 26 مهر 1390برچسب:, توسط Yas75

خسته شدم ديگه نايي ندارم

دارم مي رم

زندگي رو نا تموم مي ذارم

قسم نخور ، دروغه ، هر چي كه، گفتي

برو كه ندارم ، چيزي جز تو ، واسه بدبختي

مگه مي شه ، بازم بگم ، دوست دارم

آخه ، اين غم و تنهايي رو ، از تو دارم

دوباره برگشتي ، من و خون به دل كني

يا كه مي خواي، من و از خط زندگي، رد كني

يادته روزي كه گذاشتي رفتي

هرچي كه بينمون بود شكستي خستي

رفتي، گفتي، به جهنم، تنها شدي

حالا، با چه رويي، حتي تو فكرت، حرف منه

مي خواي بگي ، اين جدايي ، تقصيره منه

نه عزيزم، من ديگه اون، DM ساده، نيستم

حالا مي دونم، بايد از زندگي، چي رو مي خواستم

حالا هرچي ، اصلا به تو چه

بدون تويي ، اون كوچولويه ، بچه

 

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 26 مهر 1390برچسب:, توسط Yas75

اين روزايه بد بياري كه هميشه

واسه من مثل يه شب تاريك وسرده

اگه يك روزم بخواد بره از اينجا

از همون راهي كه رفته بر مي گرده

ديگه هيچ چيزي ازم نمونده دنيا

جز همين جونم كه مونده كف دستت

اين كه چيزي نيست ديگه ته مونده هاشه

همينم بگيرش از من ناز شستت

چرا ابر سياه بي كسي

سايه هاش رو بخت تيره ي منه

چرا جز دلتنگي و دلواپسي

در خونم و كسي نمي زنه

نمي زنه 

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 26 مهر 1390برچسب:, توسط Yas75
نوشته شده در تاريخ سه شنبه 26 مهر 1390برچسب:, توسط Yas75

سه تا زن انگليسي ، فرانسوي و ایرانی با هم قرار ميزارن كه اعتصاب كنن و ديگه كارای خونه رو نكنن تا شوهراشون ادب بشن و بعد از يك هفته نتيجه كارو بهم بگن.

زن فرانسوي گفت:

به شوهرم گفتم كه من ديگه خسته شدم بنابراين نه نظافت منزل، نه آشپزي، نه اتو و نه … خلاصه از اينجور كارا ديگه بريدم. خودت يه فكري بكن من كه ديگه نيستم يعني بريدم!

روز بعد خبري نشد ، روز بعدش هم همينطور .

روز سوم اوضاع عوض شد، شوهرم صبحانه را درست كرده بود و اورد تو رختحواب من هم هنوز خواب بودم ، وقتي بيدار شدم رفته بود .

زن انگليسي گفت:

من هم مثل فرانسوي همونا را گفتم و رفتم كنار.

روز اول و دوم خبري نشد ولي روز سوم ديدم شوهرم

ليست خريد و كاملا تهيه كرده بود ، خونه رو تميز كرد و گفت كاري نداري عزيزم منو بوسيد و رفت.

زن ایرانی گفت :

من هم عين شما همونا رو به شوهرم گفتم

اما روز اول چيزي نديدم

روز دوم هم چيزي نديدم

روز سوم هم چيزي نديدم

شكر خدا روز چهارم يه كمي تونستم با چشم چپم ببينم 

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 26 مهر 1390برچسب:, توسط Yas75

زنی با سر و صورت کبود و زخمی سراغ دکتر روانشناس میره ..
دکتر می پرسه : چه اتفاقی افتاده؟
خانم در جواب میگه: دکتر، دیگه نمی دونم چکار کنم. هر وقت شوهرم عصبانی و ناراحت میاد خونه، منو زیر مشت و لگد له می کنه و عصبانیتش رو سر من خالی می کنه !!!
دکتر گفت: خب دوای دردت پیش منه : هر وقت شوهرت عصبانی و ناراحت اومد خونه، یه فنجون چای سبز بردار و شروع کن به قرقره کردن. و این کار رو ادامه بده.
دو هفته بعد،اون خانم با ظاهری سالم و سرزنده پیش دکتر برگشت !!!
خانم گفت: دکتر، پیشنهادتون فوق العاده بود. هر بار شوهرم عصبانی و ناراحت اومد خونه، من شروع کردم به قرقره کردن چای و شوهرم دیگه به من کاری نداشت!!!
دکتر گفت: میبینی؟! اگه جلوی زبونت رو بگیری خیلی چیزا خود به خود حل میشن ! 

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 26 مهر 1390برچسب:, توسط Yas75

لحظه دیدار نزدیک است
باز من دیوانه ام، مستم
باز می لرزد، دلم، دستم
باز گویی در جهان دیگری هستم

های ! نخراشی به غفلت گونه ام را، تیغ
های ! نپریشی صفای زلفم را، دست
آبرویم را نریزی، دل
- ای نخورده مست -
لحظه دیدار نزدیک است


مهدی اخوان ثالث 

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 26 مهر 1390برچسب:, توسط Yas75

خواجه شمس الدین محمد حافظ شیرازی

خوش می کند حکایت

آن پیک نامور که رسید از دیار دوست
آورد حرز جان ز خط مشکبار دوست

خوش می‌دهد نشان جلال و جمال یار
خوش می‌کند حکایت عز و وقار دوست

دل دادمش به مژده و خجلت همی‌برم
زین نقد قلب خویش که کردم نثار دوست

شکر خدا که از مدد بخت کارساز
بر حسب آرزوست همه کار و بار دوست

سیر سپهر و دور قمر را چه اختیار
در گردشند بر حسب اختیار دوست

گر باد فتنه هر دو جهان را به هم زند
ما و چراغ چشم و ره انتظار دوست

کحل الجواهری به من آر ای نسیم صبح
زان خاک نیکبخت که شد رهگذار دوست

ماییم و آستانه عشق و سر نیاز
تا خواب خوش که را برد اندر کنار دوست

دشمن به قصد حافظ اگر دم زند چه باک
منت خدای را که نیم شرمسار دوس

 

 

از غم هجر مکن ناله و فریاد که دوش ………… زده ام فالی و فریاد رسی می آید
مگر وقت وفا پروردن آمد …………………………………… که فالم لا تذرنی فردا آمد
به نامیدی ازین در مرو بزن فالی …………………… بود که قرعه دولت به نام افتاد
بر عزم کامرانی فالی بزن چه دانی ………… شاید که گوی فرصت از میان توان زد
خوش بود وقت حافظ و فال مراد و کام ………… بر نام عمر و دولت احباب می زدم

 

 

 

شد از خروج ریاحین چو آسمان روشن ……………………… زمین باختر میمون و طالع مسعود
الا ای دولتی طالع که قدر وقت می دانی ………. گوارا بادت این عشرت که داری روزگار خوش
طالع اگر مدد دهد دامنش آورم به کف …………….. گر بکشم زهی طرب ور بکشد زهی شرف
ز آفتاب قدح ارتفاع عیش بگیر ……………………………… چرا که طالع وقت آن چنان نمی بینم 

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 26 مهر 1390برچسب:, توسط Yas75

سهراب گفتي:چشمها را بايد شست……شستم ولي !……… گفتي: جور ديگر بايد ديد…….ديدم ولي !………….. گفتي زير باران بايد رفت……..رفتم ولي !…………. او نه چشمهاي خيس و شسته ام را..نه نگاه ديگرم را…هيچ کدام را نديد !!!! فقط در زير باران با طعنه اي خنديد و گفت: ” ديوانه باران نديده !! ” 

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 26 مهر 1390برچسب:, توسط Yas75

وقتی خواستم زندگی کنم، راهم را بستند.وقتی خواستم ستایش کنم، گفتند خرافات است.وقتی خواستم عاشق شوم گفتند دروغ است.وقتی خواستم گریستن، گفتند دروغ است.وقتی خواستم خندیدن، گفتند دیوانه است.دنیا را نگه دارید، میخواهم پیاده شوم (دکتر علی شریعتی) 

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 26 مهر 1390برچسب:, توسط Yas75
صفحه قبل 1 ... 18 19 20 21 22 ... 25 صفحه بعد